پرندوش
دل نوشته های باری به هر جهت
|
و چه شد که در این دوره آرامتر!!! از هر چه مزار من مرده صفت خسته از همه دوستکان در پی انتقاد دشمنان مهربان می گذارم رو به سوی زندگی با عبور از گورها. می کشم با ناامیدی کوله بار آرزوهای محال و چقدر می لرزم نکند پای بلغزد در این قبرستان نکند گور برد همه آرزوهای مرا
امشب به سوگ که نشسته ام؟ که چنان آواره در دشت گذشته می گریم که ابر را به رشک بارش کشانده ام امشب به سوگ چه نشسته ام؟ که آه آتشینم حیرت خورشید را در قدمت سوز دل غمگنانه تسلا می دهد شب در گیسوانم نشسته مضطربانه به انگار چه می اندیشد؟ که حس پریشانیش را چون تپش موجدار به کلمه کلمه سطر گیسوانم القا می کند ناگه دل به آهنگ هق هق در غروب چشمانم می خواند: امشب سیاه پوش سالگرد خاطره هایم. احساس به زیر صفر رسید و اشکهایم یخ بست رازهایی که در بزرگی برملا شد، حماقت کودکیم را نشان داد و من کشف شدم و سوگند یاد کردم به نا امیدی یک جسم لرزان، یک روح سرد عشاق پوچ، لاابالی ادیان خاموش، طرد شده، زندگی سراسر سرما احساس به زیر صفر رسیده اشکهای یخ زده سهم من از رازهایی که در بزرگی بر ملا شد. . . .(خدایی خیلی قشنگ گفتم نه؟؟) سلام امان از گیجی ، دو تا وبلاگ ساختم و گر و گر مطلب می ذاشتم توشون روزانه اما یه هو نرفتم تا چند ماه بعد ... که رمزشون یادم رفته بود! اینم سومیش !!! امان از گیجی ... حالا ببینیم چی می شه! |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |